هر وقت می خوام بیام اینجا یه دل سیر از غصه هام بنویسم بی دلیل یه حس بدی بهم دست می ده انگار به همه اون کسایی که می آن و سریع نظر می دن که " چرا ناراحتی ؟ غصه نخور "بدهکارم ... دلم برای خودم خیلی می سوزه ، هر از چند گاهی یاد خودم می افتم و تسلسل گذران زندگی ام ... از خودم می پرسم واقعا سهم من از زندگی همین بود یا خودم و با دست خودم خیلی چیزها رو خرابشون کردم ؟ از خودم می پرسم اینکه دیگه مدت هاست مورد توجه واقعی کسی نیستم ،تقصیر اطرافیانه یا خودم ؟اینکه دیگه خیلی وقته " اصل وجودم " واسه کسی مهم نیست ، به خاطر بی توجهی اطرافیانه یا خود کم بینی خودم ؟ نمی دونم ، فقط اینومی دونم واسه منی که مدت ها مرکز توجه چندین و چند نفر بودم و نظرم ، بودنم ، نبودنم و حرف هام خیلی تعیین کننده بود ؛ این شرایط تازه خیلی سخته ... اشاره ام به فرد خاصی نیست ؛کلیه اشاره ام به افرادی که سال هاست دورم رو طوری گرفتن که خود خودم رو قاب گرفتم گذاشتم سر طاق خاطره هام . به خودم می گم این تویی همون شاعر شعرهای مبهم سوال برانگیز ، همون صاحب رازهای بزرگ مغرور بودن و آزاد بودن ؟ این تویی ؟ هه ... نه !
دلم خیلی از دست گذران عمر پره ، خیلی
شاید برای شما هم اتفاق بیفته ،این طوری از سر شکم سیری به این درد دل نیگا نکنین ،به خدا داغونم
salam bozorgvar
az inke dar weblaget hastam kheyli khoshhalam
nemidoonam chera sorate weblaget paine
shayad be khatere mane
haghighatesh az matalebe akhare weblaget kheyli khosham oomad , maloome dasti dar neveshtan dari
ye lotfi kon bekhatere inke nazar gozshtam va bekhatere inke to weblagam kheyli zahmat keshidam ye sar biay va dar morede aghaye seda ebi ye nazar be man bedi
nazaret baram moheme ke migam biyayn
pas montazer hastam ta biayn
bazam migam nazaretoon baram moheme
mamnoon az tavajohetoon
احتمالا وقتی قفلهایتان را میساختید برایشان کلیدی نساخته بودید.
باز نمودن پاره ای از قفل ها بی کلید کار ساده ای نیست.
مگه می شه به شما بی توجه بود گلوله انرژی