تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۷۱

دیشب یهو همین طوری حسودی یقه ام رو گرفت . نمی دونم چه ام شد ؛ از خودم و خدا و دور و بریام و اتفاقای بعد عروسی و این بی پولی و سختی ......... 

همه رو سر تو خالی کردم . ببخشید . بذار پای خستگی و فشار این روزا .  

ولی خدا وکیلی ، گل بگیرن در این ضرب المثلای فخیم ایرانی رو !!!!! نا برده رنج گنج میسر نمی شود ؛‌طرف باباش درمی آد دو قرون در می آره ، بعد 4 سال می دوه تا طلبش رو بگیره تازه اگه بگیره ؛ باید بذاره جای قرضای این 4 سالش ... الهی خدا ، خداییت رو شکر .  

اما بازم بگم کلا این هفته حالم خوبه .  

بی خیال .

۶۷

یکی از بزرگترین معضل های هر روز من خمیازه کشیدنه ؛ همیشه خمیازه دارم ،‌همیشه خوابم ، نمی دونم این کسر خواب با کدوم خواب جبران می شه ؟ بازهم امروز وقت دندونپزشکی دارم . کی این همه هزینه تموم می شه نمی دونم بخدا . یه حساب سر انگشتی که می کنم ، همه حقوق 5 ماه اخیرم رو دادم واسه دوا درمون .  

دیروز عصری یه دعوای مسخره با همسری کردم . بنده خدا هنگ کرده بود ؛ خودمم هنگ کرده بودم .. یهو بیخود بی جهت عصبانی می شم وداغ می کنم . انتظار دارم اون همه فکرها و نگرانی ها و دغدغه های درونم رو از حفظ بلد باشه . البته اینم می دونم و خودش هم می دونه که دلخوری های گاه و بیگاه من خیلی وقتا به خطر خونسردی عجیب اون بوده و هست . همسری خیلی خونسرده و من خیلی جوشی ام . دیشب که مامانش زنگ زد و واسه سر نزدمون گله کرد ؛ خیلی راحت و خونسرد باهاش برخورد کرد ؛ البته این عکس العمل همه اش هم بد نیست ، اما خودش نمی دونه که باعث توقعات بی جای آینده و دعواهای بی مورد می شه ... شاید این خود ما هستیم که اطرافیان مونو به هر دلیل و بی دلیل تا این حد متوقع بار می آریم .  

یعنی واقعا حتی پدر مادرامون با همه این خستگی ها و گرفتاری های ما اگه بودن ، هر هفته به ما یا پدر مادراشون سر می زدن؟ یعنی واسه یه بار خونه یکی دیگه رفتن این همه جواب پس می دادن یا از اول با یه رفتار منطقی خود محور ، خیال خودشون و اطرافیانشون رو راحت کردن؟  

مگه همین الان نیست که اگه یه روز یه کم اضافه تر زحمت کشیدن باید تا 10 روز قصه اش رو برای ما تعریف می کنن .  

آخه چرا این همه محجوبی عشق من ؟ها ؟   

کاش همه وقتمون یه هفته همه اش مال خودمون بود ، مگه نه ؟  

پی نوشت :‌این جانب همسرم رو دوس دارم  

پی نوشت پی نوشت قبلی : کاش تو هم یه بلاگ داشتی

۶۵

راسته که می گن سیر از گرسنه خبر نداره ، سواره از پیاده ............ 

 

انرژی ندارم اصلا . فعلا

۶۳

نگرانم :  

نگران بابا 

نگران خونه 

نگران وقت  

نگران روزهای آینده  

نگران کار  

نگران پول  

نگران خونه .... 

 

 

چرا نمی خوام به خودم مسلط باشم ؟

۶۱

به جز یکی دو نفر خواننده نداشته باشی و راه به راه هم بنویسی عالمی داره .  

  

پی نوشت : همین یکی دو نفر رو خدا نگه داره .