تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۸۲

روزهایی که می آیند و می روند ، در آیند و روند و تلاطم و ترس هستم همچنان و تلخم و شیرین و ناگوارم و امیدوار و ناامید .. خلاصه درهم و برهم ترین احساسات عالم دورم را گرفته اند و در میان آشوب قصه شورانگیز چشمانت ، سرد ...داغ...بی تفاوت...مدهوش...مهتابی ...آفتابی ...حیران ...پرسان...شرمین...گستاخ...نستوه...دم به دم خراب ترم می کند از راه و بیراهی که فقط و فقط خودت راهش را می دانی و بس !  

روزهایی که می آیند و می روند در آشوبم از حکایت عمری که بی سؤال می گذرد و اغفالم می کند امیدهایش  

این روزها داغان داغان داغانم مجنون مجنون مجنون  

سرد سرد و داغ داغ داغ  

گیج گیج مثل این کلمات مبهوت ، خدایم را گم کرده ام باز چه قدر کوچکم آخر چه قدر کوچک ! چه قدر دوری آخر چه قدر دور ،  

دوباره خوابم می آید ...همین

۷۴

یاد روز هایی که زندگی طعم ملس رفتنت رو عادت کرده بود ... بخیر

70

به سلامتی مهتاب ، نه به خاطر قشنگیش ...به خاطر رازداریش   

به سلامتی زمین ، نه به خاطر محکمیش ... به خاطر خاکی بودنش که هر مرد و نامردی رو به خودش راه می ده   

به سلامتی آب ، نه به خاطر زلالیش ... به خاطر خالی بودنش که هیچیِ  هیچی ناصافی نداره  

به سلامتی عشق ،‌نه به خاطر هیجانش ... به خاطر غمش که فقط به دلای مظلوم می شینه   

به سلامتی آفتاب ،‌نه به خاطر روشنی اش ... به خاطر غیرتش که نمی ذاره هر متکبری سرشو بالا بگیره   

 

به سلامتی چشات ، نه به خاطر نرگسش ... به خاطر اون سگش که پاچه چشمای نارفیقا رو می گیره.

۵۳

 به عطر گل؛  خدا را بین که در دیوار می پیچد  

ز نیلوفر که عاشق تر که بر دیوار می پیچد

مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد  

که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد

۴۶

نمی دونم این شعر مال کیه اما این روزها به شدت به احوالات ما و رفقای ما می خوره :‌ 

"‌بین ما فاصله افتاده اگر  

راز این فاصله را می دانیم  

من و تو کودک عشقیم نترس  

درس خود را همه جا می خوانیم "