تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۳۵

14 فروردین 89 :  

سال نو مبارک تندیسا  

امروز اومدم خونه مامانینا ، از عصری کلی مهمون دارن ، به خاطر فوت عمو ، نشستن  امروز و فردا رو ،توی این تعطیلات ، کلی اتفاق ریز و درشت و عجیب و غریب افتاد ؛ خبرهای عجیبی که هر جوری بود هضم شون کردم ؛ هضم شون کردیم ... اتفاقات عجیبی که گذشتن و حالا پس لرزه هاشون می مونه و مثل هر سال امید به آینده .  

دلم برای تنهایی هام خیلی تنگ شده ، عجیب دوس دارم یه چند روزی به خلوت ناب دنج تنهای خودم فرو برم .  

از دوشنبه هم می رم سرکار ، نشد یه سناریو و برنامه فروش بنویسم نشد .  

" زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم  

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای " 

۱۰

گاهی عزیرترین آدمای دور برت ؛ از«‌به قول اصفهانیا : آدما شوهر »‌ هم حرص درآرترن .  

نمی دونم بین ما چی شده ؛ اما هر چی که شده مدتیه که اون «‌ما»‌ی سابق بر اینها نیستیم .  

خستگی و بدبیاری این اواخر ؛‌یه پدیده عادی و تکراری شده .   

 

پی نوشت اینکه : «‌گر نگهدار من آن است که من می دانم ...»