آدما دو گروهن یا شاید بیشتر البته !
من این خمودی و کسالت رو از لبخندهای تکراری بی هیچ منطق بعضی ها ، از ریشخندو نیشخند رئیسم ، از لبخند پر تمسخر و پر طمطراق مردانی که این روزها زیاد می بینمشان و همه هدفشان ضایع کردن زنان است ؛ از تلخند مادران وقتی دخترکان نازپرورده شان را درلباس سپید می بینند ؛ از خنده های دلبرانه بی رنگ و صدرنگ این جماعت ... بیشتر می پسندم .
دیدگاه من اینه البته پر از نقد و اشکال و تبصره و پر از عصبانیتی که این روزها خیلی خیلی گرفتارش می شوم .
کارخانه را دوست ندارم .
محیط سخت و دلگیر و بی امید و بی دانش است ؛ اما چه کنم که مجبورم .
سلام دوست خوب وبلاگت بسیار عالیه اگه بتونی مطالب را زیاد کنی خوبترم میشه اگه تونستی به منم سربزن