وقتی به ریسمان دلت چنگ می زنم ؛
حرف از صمیم دل ؛دل دلتنگ می زنم
وقتی دلم هوای تو را می کند هنوز
در کوچه باغ خاطره ها لنگ می زنم
وقتی که می رود دلم از ناز چشم تو
با سنگ غم به شیشه دل !بنگ می زنم
وقتی غریب و سرسپرده و بی خواب و منتظر
این گونه درد را به سر سنگ می زنم
صبح است؟ ...شب شده یا اول غروب ؟
کی؟ کی؟ کجا؟ به یاد که ؟آهنگ می زنم
آن شب نمی رود از خاطرم که مرگ!
مرگی که برد، برد تو را؛ منگ می زنم ؟!!
رفتی خدای خاطره هایم سفر بخیر
...با سنگ غم به شیشه دل !بنگ می زنم .
مطالب و وبلاگ فوق العاده ای داری بدون اغراق جای تعریف داره....اگه با تبادل لینک موافقی منو با عنوانم بلینک بعدم خبرم کن