تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۴۸

سلام  

من پنجشنبه ای نوشتم " همسر یه قولی داده بود واسه پنجشنبه ظهر یادش رف" ،‌همسر یادش نرفته بود ؛ آخه ما پنجشنبه ها بعد از کار با هم می ریم یه ناهار کارمندی می خوریم ،‌گرچه این هفته اصلا ناهارش کارمندی نبود ؛ خهلی خوشمزه بودش .  

خبر خوب ، نه؛  خبر بسیار خوب اینکه آتنا خواهری می آد ایران . 10 خرداد .... هورا هورا

۴۷

من نمی دونم چرا به جای این همه آدم لطیف که این روزا دارن می میرن ، یه آدم زمخت ظالم نمی میره که حد اقل شاهد یه موازنه تو طبیعت باشیم ؛ البته من پیشنهادی برای عزراییل ندارم تا بعد .  

پی نوشت : این همسری قرار بود پنجشنبه ظهر  ما رو ببره یه جایی ، یادش رف

۴۶

نمی دونم این شعر مال کیه اما این روزها به شدت به احوالات ما و رفقای ما می خوره :‌ 

"‌بین ما فاصله افتاده اگر  

راز این فاصله را می دانیم  

من و تو کودک عشقیم نترس  

درس خود را همه جا می خوانیم " 

۴۵

کیفیت زندگی هر کس بستگی داره به جایی که می خوابه ، غذایی که می خوره ، خوابی که می بینه ، دوستی که می گیره و کتابی که می خونه ، کاری که می کنه و از همه مهم تر نگاهی که بهش دوخته می شه