تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

خاطره پراکنی

امشب دعوتیم کنسرت رئیس ، فرهنگسرای نیاوران ، همون جایی که من از پارکش صدهزارتا خاطره تلخ دارم ،‌از صب فکرم مشغول این خاطره های تلخه . نمی دونم با این که دیگه 5 سال از مرگت می گذره تا کی قراره خاطره های تلخ نیاوران و پیتزا جمن دامنگیرم باشه .  

حتی چهره ات هم دیگه ، خوب یادم نیست ... فقط یادمه عجیب بودی ، تصمیمات ، برخوردات ، نگات ، صدای دورگه خاصت ،‌بی خیالیت .................................................................. 

  

این بار که پریناز زنگ زد ، باید بپرسم دقیقا مزارت کجاست ؟  

شاید بعد 5سال یه سری بهت زدم ، رفیق

۲۴

سرش را انداخت پایین و به آرامی از کنار نگاه پرسان مرد دور شد ، یا بهتر بگویم : گریخت .

آن روز حوصله خودش را هم نداشت .

مرد ؛ ریشخندی زد و نگاه خیره اش رابه چشمان زیبای دیگری که از دور می آمد ،‌دوخت ... 

 

 

۲۰

دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته است ...  

دلش برای حاضر جوابی ها و شیطنت های روزهای گذشته اش ، برای من تنها مانده کودکانه خندونش ، برای بی خیالی های محض ، برای روزهای آبی و عنابی ،‌روزهای دلخوشکنک لواشک  گسی و ملسی تنگ شده بود . دلش برای او ، او که این روزها دیگر نه« الف» و نه «واو»ش ،‌او نبود ؛ پر می زد . نه تعریفی و نه سپاسی و نه حتی دستی  

دلش برای او و برای گنجشکک اشی مشی همیشه خیس جشمان بی قرارش پر می زد .

۱۸

دلسردی که با بودن یا نبودن دیگران کاری نداره برادر !  

سلام ؛‌ 

« کنار پنجره نشست ، یعنی که دوستت دارد  

پنجره را که بست؛ یعنی ............. یعنی »

۱۱

"نوشتم :سلام  

خط زد...خدا حافظ"