نشستم سر صبر مطالب وبلاگ یک آقای عاقد رو خوندم ؛نکته های جالبی در ساده ترین نوشته ها هم هست که ما گاهی نادیده می گیریمشون /
خاطره عقد خودم رو برای رئیس جان ،گفتم ... خندید . خوب نمی شناسمش ، البته زیاد هم واجب و ضروری نیست دقیق شناختن همه آدم های پیرامون ! مگه نه ؟
خبر بدی که چند دقیقه پیش پیام داد ؛ حالمو اساسی گرفت . خدایا باور نکردنیه ..
پسر جوونی که همه امید خانواده است ،از طبقه چهارم می افته ، بیهوشه و نمی شه به هوشش آورد ! همین
"خدایا نه فقط او رو که خاطره ای محو از حضورش در مراسم عروسی ام دارم ؛ همه مریض ها رو شفا بده . "
خدایا شکر که ما سالمیم
خدایا اگه گاهی یادمون می ره که چقدر با سلامتی خوشبختیم ؛ تو غضب به فراموشیمون نگیری یه وقت !
امروز به هر کی می رسم ؛ می گه" فیتیله ، فردا تعطیله "
راستیا ، چه حالی خواهیم برد 5 روز تعطیلی ، در کنار همسر
دلم برای یه خورده علافی و ولگردی بی هدف تو مرکز خریدا و خیابونا لک زده .
دیگه لباس نو ام ته کشیدن ؛ باید برم نو نوار کنم .
دیشب مهدی پهلومون بود . دیگه نزدیک بود قهر کنه بذاره بره از دستمون ! از بس که من و پیام خمیازه کشیدیم و غر زدیم که خوابمون میاد ؛بنده خدا از اومدنش پشیمون شده بود .
"دلم خیلی هم واسه ات تنگ شده بود مهدی جونم "
گاهی عزیرترین آدمای دور برت ؛ از«به قول اصفهانیا : آدما شوهر » هم حرص درآرترن .
نمی دونم بین ما چی شده ؛ اما هر چی که شده مدتیه که اون «ما»ی سابق بر اینها نیستیم .
خستگی و بدبیاری این اواخر ؛یه پدیده عادی و تکراری شده .
پی نوشت اینکه : «گر نگهدار من آن است که من می دانم ...»
توی شرکت که هستم ، ازساعت 11 تا 2 اینترنت داریم . واسه همین تو همین ساعتا به سرم می زنه بیام اینجا و بنویسم .
صب با همکار ، بحث ویژگی های خاص زنها بود ؛ همکار با نقطه نظراتش گاهی متعجبم می کنه به قول «مجید .ف» لیبرال می زنه !
واقعا ما زنها اینقدر ها هم که این مردها می گن عجیب نیستیم . فقط تفاوت هایی در ماهیت ، در نگرش ، تفکر و ظاهر هست که همین ، نوع رفتارهامون رو براشون پیچیده تر می کنه ! باز هم خواهم آمد .
" آرزو می کردم
که تو خواننده شعرم باشی
راستی شعر مرا می خوانی ؟
نه دریغا هرگز ...." «حمید مصدق »
همین
والسلام