تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۵۱

آرتا هیچ حرفی برای گفتن نداره .  

دیگه دلم نمی خواد بنویسم .  

" بر روی ما نگاه خدا خنده می زند  

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم  

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش  

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم "

۴۴

شب ها کم می خوابم واسه همین وقتی می آم شرکت همه اش کلافه ام ف امشبم که مهدی می آد. مسلما بدون محاسبه بازی امشب ، زود بخوابیم یک نصفه شبه .  

و این بی خوابی ادامه خواهد داشت ...  

به لیلی زنگ زدم گفت بی اندازه حرف داره و دلش خیلی تنگ شده . دل منم شدید واسه اش تنگیده .  

دیشب رفته بودیم خونه مامان اینا کلی خوش گذشت ، جاتون خالی .  

وقتایی که همه با هم مهربونن و قصد تیکه پراکنی ندارن و حداقل ظاهرشون مهربونه  بهم بیشتر تو فامیل خوش می گذره . کلی خندیدیم و حرف زدیم . جمعه هم که باز خونه مامان جونمیم . جای آتنا جونم خالی  

 

پی نوشت : آتنا خواهر منه که ماه هاس جلای وطن کرده و عجیب جاش توی جمع مون خالیه .

۴۱

خدا رو شکر که رئیس قبول کرد برم خونه ، برم بلکه 2 ساعتی بخوابم .  

خیلی خسته ام ، سر درد عجیبی دارم .  

واسم دعا کنین آروم بشم ، غم دنیا ریخته تو زندگیم .

۳۹

دلم عجیب برای یوکابت و لیلی تنگ شده ، عجیب . 

یاد روزهای قشنگ ماشین سواری بخیر "یوکا فرخی ".  

یاد روزهای باحال میدون امام حسین و آرزوی دانشگاه زعفرانیه بخیر "لیلی خانم"  

دیروز بالاخره یه کاری واسه این دندون ناسازگار انجام دادم . یعنی یه خانم دکتر باحوصله انجام داد .  

دیشب مهدی جون خجالتمون داد ؛بردمون " کوک" پیتزا زدیم خهلی باحال بود . شبم اومد خونه مون ، سر دو تا آدم باهاش بحثم شد ؛ ایشالا دل نگرفته باشه . خیلی اهل فلسفه اس که من دیگه نیستم . دیگه نیستم . دیگه نه . 

۲۹

آرزوی من  

آفتاب و مهتاب آسمان منی  

سپیدی و سیاهی چشمانم  

خشم و ارامش و هیجانم  

آرزوی من  

منی  

تنم  

من  

آرزوی من  

این روزهایم را بتاب بر من  

درد را بگیر درد را ببخش  

من را بی کرانه کن در آسمان چشم های مشکی قهوه ایت   

آرزوی من  

در من باش  

مثل ناخن نه،  مثل پوست نه ،‌مثل خون نه ، مثل نفس نه ،‌ 

 در من باش آرزوی من  

اصلا من باش آرزوی من  

ممکن باش آرزوی باش   

....

باش آرزوی من .... 

باش