گاهی عزیرترین آدمای دور برت ؛ از«به قول اصفهانیا : آدما شوهر » هم حرص درآرترن .
نمی دونم بین ما چی شده ؛ اما هر چی که شده مدتیه که اون «ما»ی سابق بر اینها نیستیم .
خستگی و بدبیاری این اواخر ؛یه پدیده عادی و تکراری شده .
پی نوشت اینکه : «گر نگهدار من آن است که من می دانم ...»
توی شرکت که هستم ، ازساعت 11 تا 2 اینترنت داریم . واسه همین تو همین ساعتا به سرم می زنه بیام اینجا و بنویسم .
صب با همکار ، بحث ویژگی های خاص زنها بود ؛ همکار با نقطه نظراتش گاهی متعجبم می کنه به قول «مجید .ف» لیبرال می زنه !
واقعا ما زنها اینقدر ها هم که این مردها می گن عجیب نیستیم . فقط تفاوت هایی در ماهیت ، در نگرش ، تفکر و ظاهر هست که همین ، نوع رفتارهامون رو براشون پیچیده تر می کنه ! باز هم خواهم آمد .
" آرزو می کردم
که تو خواننده شعرم باشی
راستی شعر مرا می خوانی ؟
نه دریغا هرگز ...." «حمید مصدق »
همین
والسلام
یکشنبه صبح
به لطف ملوکانه ؛ وبلاگ همکار رو خوندیم جالب بود ؛ لینک می دم حالا تو لینکدونیم .
برف باحالی بود صبح تو جاده . هر روز صبح با کلی غر و لند آرزو می کنم یه دقه دیگه تو تختم بمونم ، آخر این هفته تعطیلیه . از پنجججججججججججججججججججججججشنبه تا خود دوشنننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننبه !
حالیم نمی ده تو این بی پولی .
به هر حال !
مث این نونوا ها آفتاب نزده کرکره رو می دیم بالا ، آخه کدوم خل و چلی ساعت 7 صب در فروشگاه رو وا می کنه که ما تو این تنبلخونه وا می کنیم !
امروز ، نه تولد یک روزتازه است ، نه قرار است از ما آدم دیگری متولد شود . فقط یک روز معمولی است . همین و بس
***
اما در گیر و دار جمله هایی که می شنویم و به سادگی از کنارشان رد می شویم ؛ کلی حرف و حدیث انقلابی هست که نمی بینیم و نمی شنویم ؛ حتی احساس مان را هم این روزها داریم از کف می دهیم . نه همه مان البته ؛ نمی شود که همیشه جمع بست و به قطعیت نظر داد.
***
صبح آسمان این قدر زیبا شده بود که به همه روزهای غبار آلود گذشته می ارزید که انتظار بکشی و همین یک نظر آسمان را ببینی .
***
امروز تولد هیچ روز تازه ای نیست اما می توانی یک لحظه ناب خاطره انگیز به شدت ساده را تجربه کنی فقط اگر کمی با خود خود خودت صادق باشی