تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

تندیسا

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

۰۵

"من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم  "

ساعت ، ظهره . امروز صبح که از خواب پا شدم یه دعا مثل یه گیاه تو دلم جوونه زد که کاش می شد ؛ او هم به اندازه همه دلتنگی های من کوچک می شد ؛ کاش او هم بعضی وقت ها انسان بودن من را با همه تلخی هایش تجربه می کرد ؛ دلم می خواست ، یکبار هم که شده پایین می آمد و سر هم داد می کشیدیم . نزدیک می شد و یک سیلی جانانه نثارم می کرد و بعد ، مثل دو تا رفیق دیرینه در آغوشش آروم می شدم .  

های خدایا با توام . کی آدم می شی آخه ؟ اگه تو مث ما آدما گاهی این قالب کوچیک حقیر و تلخ رو تجربه می کردی ، شاید فرآیند برآورده شدن آرزوها این بوروکراسی سخت و پیچیده رو نداشت .  

"جان در بهای بوسه شیرین توان گرفت  

گیرم در این معامله قدری ضرر کنی !"

۰۴

آدما دو گروهن یا شاید بیشتر البته ! 

من این خمودی و کسالت رو از لبخندهای تکراری بی هیچ منطق بعضی ها ، از ریشخندو نیشخند رئیسم ، از لبخند پر تمسخر و پر طمطراق مردانی که این روزها زیاد می بینمشان و همه هدفشان ضایع کردن زنان است ؛ از تلخند مادران وقتی دخترکان نازپرورده شان را درلباس سپید می بینند ؛ از خنده های دلبرانه بی رنگ و صدرنگ این جماعت ... بیشتر می پسندم .  

دیدگاه من اینه البته پر از نقد و اشکال و تبصره و پر از عصبانیتی که این روزها خیلی خیلی گرفتارش می شوم .  

 

کارخانه را دوست ندارم . 

محیط سخت و دلگیر و بی امید و بی دانش است ؛ اما چه کنم که مجبورم .

۰۳

بدون اینکه حتی بخوام اینجای دنیا افتادم ، جایی که هرگز درباور روزهای خاکستری وسیاه و سپید گذشته ام نمی گنجید.  

دیشب رسیده نرسیده ؛ غذا خورده نخورده خوابیدم ؛ این روزها حتی یک همسر درست و حسابی هم نیستم .  

 خونه گرد و خاک گرفته ، لباس های کثیف ، زنانگی درهم ریخته ، خواب ناآرام ، بداخلاقی ،تلخی ، به خدا عین چای کهنه جوش بددم شدم .  

خدایا کجایی ؟

۰۲

از اون وقتاییه که نه گرممه نه سردمه ، نه خسته ام نه گرسنه ولی حس و حال هیچ کاری رو ندارم . امروز قراره برم دکتر واسه این تنفس بریده بریده کوفتی ، یه هفته اس که تست تنفس دادم  و موفق نبود . حالا از اون روز هی نفسم می بره قبلش ولی به ندرت می فهمیدم مشکل دارم ...  

اینم به کالکشن مزایای من افزوده شد ، قابل توجه مادر شوهر گرامی

۰۱

والا یه وبلاگ داشتم یه روزی ، نمی دونم چه بلایی سرش اومده ؛ قاط زده ...  

حالا  

سلام  

من عاشق خوندن نوشتنم اصلا؛ از بس بچه که بودم تنها بودم و خط خطی می کردم... 

فعلا با من بمونین